حرف هم نزنی اتفاقی نمی افته

امروز جلسه هیات رییسه بود

چه جلسه ابلهانه و تاسف برانگیزی بود. ادمهایی که بیشتر از از به هم پریدن لذت می برند تا کار کردن.

امروز حس عجیبی داشتم بعد از فوت یکی از عزیزان و رفتن به قبرستون و شرکت در تشییع تنی که قبلا بینمون بود و حالا زیر کلی خاک قرار می گیره به ادم حس عجیبی می ده.

حس بی اعتباری زندگی

حس پوچ بودن هر انچه در دنیا سرش دعواست حرص زدن های بیهوده مال اندوزی های مسخره

خالی خالی می ری زیر خاک و تنها چیزی که با خودت می بری اعمالته و خاطره ای که تو دلها از خودت جای دادی که بعد از مرگت دعات کنن یا به بدی ازت یاد کنن.

پس امروز خیلی مسخره بود که همو خرد می کنند برای جاه و مقام 

زیر سوال می برنند . چقدر امتیازهای شخصی براشون مهم بود.

حیف حیف

هیچ چیز مثل با سواد بودن مهم نیست.

امروز اشتباه کردن حرف زدم؟ نمی دونم ولی قرایی و خالقی دندون تیز کرده بودن حتی کلاته حرفهاشون بو دار بود. کمر به بستن گرفتن و چقدر خنده داره برام که اگر فکر کنند ذره ای هم برام مهم باشه.

شاید بهتر بود حرف نمی زدم اره 

حس خوبی نسبت به قرایی ندارم. به اون یکی هم همین طور و البته به اون

از خدا می خوام بهترین مسیر رو جلوم قرار بده مسیری که حتی تصورش رو هم نمی کنم.

طفلی ابی و چقدر راحت خر نیش میزنه و زهر می ریخت.

امروز بچه ها برام دسته گل زیبایی خریده بودن ولی فرصت نشد ببینمشون

امروز با سید و شیخ با شهرام رسول جدا و فر هم جلسه داشتم.

امروز از شرارت باقری نژاد و جعل امضا دکتر هم یاد شد.

امروز شرارت این ادمها رو شنیدم.اینکا زنگ زده به دکتر نو و گفته نگته ظاهر ارومش نکن خیلی خطرناکه ... وای خدای من


دوست و دشمن مشخص نیست. برای پست چی کار می کنند

نمی دونم کی تکلیف اینجا مشخص می شه و نمی دونم این ادمها چی سرشون می یاد.

ابی به خر می گفت من که می دونم شما هیچ کاری نمی کنین حتی شیخ هم معتقد ازن بود. 

عجب روزی بود 

شرارت بهار و مرادی هم بود و مساله پارکینگ


همه چی با شکیبایی حل می شه فقط جلوی صحبت کردنت رو بگیر

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد